امروز محترمانه بهت می گم ح تو لیاقت ش رو نداری تا این لحظه لیاقتش رو نداری و فردا ها اگر هم بدستش بیاری از سرت زیاده....
++بعضی وقتا نمی دونم یک پسر خاله احمق مثل پسر خاله ببخشید خر من می تونه حرصم رو در بیار و منو با خریتش عصبانی کنه منی که
اینقدر عاقل و صبور عمل می کنم همیشه شاید چون پای قلب و دل ش وسط اینقدر حرصم می گیره .
خدایا صبرم بده امشب شب سختیه
***یک سوال واضح اگر سوییچ یک ماشین 1 میلیاردی رو بهتون بدن با یک خونه توی قلب لس آنجلس با گرین کارت آمریکا آیا قبول نمی کنید ؟؟؟؟؟
ش برای داییم فراتر از اینه آیا دایی من عقل سلیم داره که گوهری چون ش رو رد می کنه ؟من واقعا به عقلش شک کردم.
فردا ش نتیجه رو می گه .امشب دعوا سختی کردیم داییم گفت چرا زنگ زدی منم گفتم خودت دیشب موافقت کردی .
و قرار شد فردا اگه ش قبول کرد یک ربع بیاد بشینه بعدش یک بهونه بیاره یک هفته فرصت خواسته امیدوارم عقلش برگرده .
ولی من هیچ قدمی براش بر نمی دارم این بار گول مادربزرگم رو خوردم و اوج حماقتم
کلمات کلیدی: لیاقت ح
ساعت 12 ظهر به ش زنگ زدم در سالن پذیرایی خونه مامانی.مامانم سمت راست مامانی سمت چپ نشسته بود .
زنگ زدم مامان ش گوشی رو برداشت .ش خونه بود گفتم سلام خوبی و اینا و
بعدش قرار بود 3 شنبه بره پارک مادران ولی مثل اینکه معده درد گرفته بود و نرفته بود
یکدفعه گفتم می خواهیم برای داییم مزاحم بشیم اجازه می دی ...جانم از خنده غش کرد دختر بور من .دوست گلم .
گفت سن داییت و من گفتم ش دایی من 33 سال سن داره ولی هم فکرش هم ظاهرش در حد 28 سال است.
گفتم نظرت چیه؟^_^
گفت زهرا شوکه شدم ته دلش می خندید عزیزم .گفت باید فکر کنم و قرار شد فردا جواب بگیرم و اگر راضی بود مامانم زنگ بزنه
و با مامانت صحبت کنه،امروز احساس کردم مال هم هستن آخه سال پیش هم شرایطی شد و ش راضی بود انگاری .
من همه چیز رو به خدا سپردم....آرزوم هست دو تاشون خوشبخت باشن و بشن.
آمین
کلمات کلیدی: ازدواج دایی
دایی از خارج رسید در مورد ش دوستم باهاش صحبت کردم فعلا رضایت داده با ش دختر پاک صحبت همون که خیلی خواستگار داره ته دلم
می گه مال همن .فردا به ش زنگ می زنم ببینم چی مگه! خدایا هر چی صلاحه...خدایا هردوشان خوشبخت شن...
کلمات کلیدی: ازدواج دایی