امروز چه روز خوبی بود برام از صبحش با لبخند و حال و هوای خوش ماشین آماده برای جلوی مترو .کلاس که با خنده و مهربونی گذشت .
موقع برگشت راحت برگردی.و همه چیز با احترام متقابل باشه همه به هم لبخند می زدن انگار. البته بماند از 2 زنی که تا مرز درگیری
پیش رفتن برای من در کل عالی بود .چقدر خوب توی ایران به هم بخندیم و احترام بزاریم. کلی انرژی مثبت رد و بدل می شه.
*خدایا ممنون.
*روزهام داره جدی می شه وقت زیادی رو باید مطالعه زبان ایتالیایی داشته باشم می تونم بگم روزهای خیلی جدی و پر زحمت شروع شده.
خداوند کمکم کنید.
*فردا آپ حسابی می زارم.
تا فردا
کلمات کلیدی: احوال بعضی روزها
گاهی لازم نیست خارج از وطن باشی تا غربت غریب بودنت رو به رخت بکش .
گاهی اوقات تو وطن خودت بیش تر غریبی.....
اون وقت همه ساعت ها برات می شه به وقت غربت...
کلمات کلیدی: احوال بعضی روزها
چقدر دیشب خوب بود .چقدر حالم بهاری بود .بیشتر از پاییز بوی اوایل بهار می اومدم.اما خیلی از قضیه بگذریم هوس پاییز کردم .
راستش اوایل خرداد بود رفتیم شمال اما بازم هوس شمال کردم راستش توی تابستون شمال رو دوست ندارم چون هوای شرجی داره .
حالا با مامانم قرار گذاشتم مهر بعد از اینکه عسل 10 رو انشاالله تموم کرد بریم شمال ....شهر دوست داشتنی خودم رامسر...
هوای بارون نم نم با مه جنگلی رو کردم خیلی حال می ده .زمستونای شمال عالیه وقتی می لرزی .وقتی سردته ....خب
راستش دارم فکر می کنم سال دیگه این موقع چکار می کنم کجا هستم احتمالا این موقع دیگه ایتالیا هستم ....
خدایا کمک ...
ز می گفت بعد از آزمون آلفا یعنی تا وقتی نتایج اعلام بشه اونجاییم و بعدش هم قبول بشیم به امید خدا می مونیم و دیگه از ایران می ریم.
یعنی می شه روزهای که باید صبح زود بیدار بشیم و راهی دانشکده پزشکی میلان بشیم .
روزهایی که می ریم کتابخونه.
روزهایی که برای همایش ها راهی کشور های اطراف می شیم...
روزهایی که راهی اتاق تشریح عالی می شیم.
روزهایی که توی یکی از بهترین های پزشکی اروپا و دنیا هستیم...
می دونم مهاجرت سخته اما برای منی که دوست دارم و هدفم هست می ارزه....
*دیشب برنامه اساسی و بیس زندگیم رو کامل ریختم و توی تبلت ذخیره کردم.
هدف هام رو برای آینده پزشکی رو توی دو تا سطح ریختم یکی زندگی با جرج توی کانادا و یکی بدون جرج توی آمریکا...
بحر حال اولویت جرج خواهد بود .و البته صلاحی که فقط خدا داند و بس....
راستش برای مدتی باید حذفش کنم ....
*ز می گفت از وقتی از شهرستاتشون برگشتن حسودی خانواده پدرش شروع شده و پدربزرگش رو به زور می خوان بیارن خونه اینا
بیچاره پارکینسون داره و دور از جون همه پوشکی هستن خدا شفاشون بده با اینکه
تو شهرستان پدربزرگ هم خونه داره هم پرستار هم پسر مجرد و کلی بچه هاش دورش هستن در کل ز ناراضی بود و می گفت زیر
سر زن عموم هست ....
می گفت نمی تونم درس بخونم.ز اخلاق خاصی داره پر تلاطم و مضطرب واژه خوبیه و پر هدف و مهربون اما توی اهداف من نیست
من اون رو
بیشتر دوست گذری می بینم دلیلی نداره تیتر اصلیش کنم ....
*شنبه بعد از ساعت 4 قرار داریم خونه ش برای خواستگاری آشنایی امیدوارم داییم عاقلانه جلو بره خدایا کمک.....
*این سیب منه وقتی خوردم....دیدم صحنه بامزه ای شده عکس بگیرم....
*سال دیگه این موقع بی نهایت شوق رفتن دارم برای هدفم...
*کلاس های ایروبیک رو میرم تو سالن با روسری هستم به خاطر گند زدن توی موهام ...*_*
امروز رو احتمالا نرم...
*اولین جلسه لول 2 فردا 10 تا 2 ...کمی ترس دارم الان دارم کتاب رو مطالعه می کنم .
*خدایا مرا به غیر خودت به کسی دیگر محتاج مکن .آمین.
روزهاتان خوش و پاییزی
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت