امروز صبح رفتم انقلاب برای خرید کتاب جدید اسپرسو 2 و یک مجموعه سی دی به زبان ایتالیایی و یک کتاب داستان هم خریدم.
پول ترم جدید 500 تومن شد که واریز کردم .300 تومن رو خودم دادم.100 مامان و 100 بابا ....البته همه رو یادداشت می کنم و وقتی
به ثمر رسید بعد آزمون اصلی آلفا ازشون می گیرم و تسویه حساب می کنم !^_^
بعد اومدم کلاس ایروبیک نوشتم خیلی وقت بود پیگیر ورزش خاصی نبودم .بسکتبال هم خیلی دوست داشتم ولی خوب تازه شروع کردم و همین
رو به نتیجه برسونم کافیه...راستش برای سال دیگه باید از الان به فکر هیکلم باش کمی چاق شدم و احساس می کنم هیکلم جالب نیست
پوشش های رو هم که می خوام انتخاب کنم بهم نمی خوره 12 کیلو اضافه وزن و
اندامم سفت شده.
تو ایران که نمی شه با گرمکن و شلوار رفت دوچرخه سواری یا پیاده روی منم حوصله ندارم برم پیاده روی اینا احساس می کنم چشمم در میاد انگار خیلی عجیب هست من تنها پیاده راه میرم انگار حتما باید یکی کنارم باشه و ساعتی که وقت دارم محله و پارک خیلی خلوته یک بار چند تا پسر کج و کوله اونجا بودن ....
پارک بالایی هم انواع جانداران رو میارن منم از حیوان جماعت می ترسم......
حالا روزهایی لاغر بودم اما حالا چاق تر شدم اینم بگم شکمو
هستم و باید کمی پرخوری رو کنار بزارم چون ایتالیا همچین خبرایی نیست....و سفره برام پهن نمی کنند غذا هم گرونه هم اونی که من
می خوام نیست ....ولی خدا رو شکر من گیاه خوارم و این نکته مثبت قضیه است.
یک اعترافی باید بکنم من موهام رو خودم کوتاه کردم می تونم بگم گند زدم توی موهای بلندم جلوش را تا ته زدم کمی هم تیغ زدم و عقب دم اسبی شبیه رونالدو دینیو^_^
هر کس دید نگفتم خودم زدم ...گفتم مدل زلاند نو و آرایشگر زده جالب اینه همه میگفتن چرا جلوش کجه منم گفتم مده!!!!^_^خخخخخخ
بعد می گفتن چه مد خوب و جدیدی و اینا...
گفتم قبل ایروبیک برم آرایشگر موهام رو درسته کنه و کارم داشتم ،ولی دیر شد و خوابم برد بیدار شدم گفتم چکار کنم با روسری رفتم
کلاس و بلوز و شلوار
(راستش راحت ترم وقتی خیلی لختی می پوشم خیلی خوشم نمی یاد ^_^
قبلا توی مجالس لباس هام خیلی لختی بود *_* ولی الان ترجیح می دم پوشیده تر باشه تنها قضیه حجاب نیست
نمی دونم یک حس بهتری دارم ته نمی تونم وصفش کنم مثلا بگم امنیت یا نگاه بهتر یا چشم نخوردن یا اصلا نمی دونم انگار
لباس خیلی جلف و لختی در شان من نیست و پوشیده برام عزت و کلاس بیشتری می یاره و خدا راضی ترم هست البته
قربونش برم ...)
منو اونجور نیبینید تنها من روسری داشتم ....خخخخخ از موهای کج و یوری بهتر بود ....
موقع برگشت گفتم برم آرایشگاه خوشگل شم....البته خوشگلم ....خخخخ^_^
ولی
ولی
آرایشگاه
بسته بود
( حالا فردا میریم خونه مادربزرگم تلپ شیم دایی رفته خارج باز و پدربزرگم مریضه محل اونا میرم آرایشگاه
ولی گرون تره یا شاید هم قیمت ....)
موقع کلاس خوب بود حسابی حرکت کردم وبی میون جمعیت احساس کردم هیکلم از بقیه بهتره ....
انشاالله تا سال دیگه اندام مرتب و لاغر و ورزشکارم جور باشه خدایا کمک کن....
*برای باغ مشتری پیدا شده خدایا کمکم کن خوب و زود بفروشیم خدایا لطفا ....
*عسل دختر خاله من بیا ....عسل بیاد میخواهم چند روز برم خونه خالم و غرق عسل شم....
فداش شم بعد از 15 سال خدا به ما داده عسل منو....عکسش رو می زارم.
*درس عقبم احساس می کنم تعطیل ...سه شنبه کلاس پریده ....
فعلا
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت، دسته گل کاشتن
مخاطب این نوشته دوستان واقعی کنارم هستند ....
هیچ فلان از من طلب داری !!!چرا همش می خواین سر از کار من در بی یارین؟به شما چه ارتباطی داره من دارم چکار می کنم ؟
من از شماها خیلی خوردم از مری و از ملی از 2 تاتون یادت هست مری سال ها قبل چقدر من رو اذیت کردی اما من چکار کردم تا سر حد توانم برای ورودت به دانشگاه و رشتت کمکت کردم. .....
اصلا اونا هیچی نمی دونم چرا درک نمی کنید با اذیت هایی که از طرف دوستام شدن ...حسودی هاشون .حرفهای نیش دار و خیلی چیز های
دیگه آیا نباید شما رد از زندگیم می انداختم دور ؟؟؟؟اما این کار رو نکردم به روتون خندیدم و گذشت کردم اما
****فراموش نکردم *****بغض های همیشگی از دوستان تو ایران تا ابد رو دلم می مونه....
یا تو سید خانم یادته سال 88 سر قضیه های سیاسی چه تهمت بزرگی بهم زدی یک اس که هر چی خواستی بهم گفتی و من خوشحالم جوابتو
ندادم چون توی فکر خودت گذاشتم بمونی.....
تو همه خوبی های من به خاطر حماقت بازی های سیاسی که بعدا گندش دراومد فدا کردی و قلب دوستت رو شکستی بی خبر دقیق نمی دونستی من چه راهی هستم و چه راهی رو به من نسبت دادی؟؟؟؟
من بخشیدمت چون سید بودی ...و بعد ازدواجت نذری خونت فرستادم و بهت کلی تبریک گفتم و از خواسته کوچکی داشتم اما بعد از اون
جواب تلفن هامو ندادی وحتی عذر خواهی نکردی؟؟؟؟!!!!!
یا دختر هما خانم یادته.....از تو نوشتن هوا کم است آدم کم می یاره!!!!!
و خیلی ها شاید مقصر خودم بودم که فکر می کردم مثل خودم می مونید اما....
الانم فکر نکنید دوستان دوره 1 و حتی 2 زندگیم رو می گذارم چیزی یا ذره ای از اهدافم رو بفهمید هیچی. ..
دوست ندارم هیچ بدونید ارتباطی باهاتون ندارم فعلا رو هر حسابی می خواهید بزارید. ..هر وقت رفتم و 1 سال گذشت و قطعی
قطعی موندم شاید بهتون گفتم اما دوست ندارم مثل قدیم باهاتون دوستی کنم ...
چون من که مثل شما نشدم شما هم مثل من نشدید و احتمالا دوباره کارهایتان رو تکرار می کنید و من زهرا قدیم نیستم !
این دوره 1نفر رو وارد می کنم ز از الان اونم ببینم پا پیچم هست بهش می گم بآی بآی ....
من دوست حماقت های شما نیستم...
یاد گرفتم باید خیلی خیلی محدود آدما رو وارد زندگیت کنی شاید جویای حالتون باشم اما نمی زارم جویای کارم باشید.
والسلام
کلمات کلیدی: دوستان واقعیم
این داستان واقعی است،
من به دنبال شوهر نیستم و شوهر هم به دنبال من نیست ،
یک عدد جرج عزیز ما همه چیز تمام موجود است،ابن یک مطلب برای لبخند شماست^_^
سلام رمزی هام خیلی زیاد شد خصوصی ها چیزهایی هست که دوست ندارم هیچ کس بخونه .
عمومی ها رو فقط دوستات که می شناسم رمز می دم چون توی مطالب با رمز عمومی ممکن از کسی نام ببرم و منم حوصله ندارم شناخته بشم و بعضی مطالب مثل این عمومیه بی رمز ه....
دوستم ش دختری زیبا و محجبه یعنی چادری از یک خانواده سنتی .پدر معمار و سازنده بنا و الانم به خاطر شغلش نگهبان یکی از برج های منطقه 1 است .پدر بسیار خوب و درست کاری داره خانواده بسیار خاکی و دوست داشتنی ...
وضعشون متوسطه ولی من وقتی وارد خونشون میشم غرق خوشی میشم آدمای مهربون و دوست داشتنی که به بعضی آدمای دماغ فس فسو از دماغ فیل افتاده ترجیح داده میشن (دور از جون شما دوستام البته ).
من با ش سال 92 تو یک آموزشگاه که 16 منطقه با خونه ما فاصله داشت و من به خاطر حضور استادی خاص به اون آموزشگاه رفتم آشنا شدم ،دختری زیبا و مهربون نظر من رو به خودش جلب کرد بسیار سفید و بور واقعا خوشگله صورت معصوم و پاکی داره .از مسجد رفتنش خبر دارم از اشک هاش توی امامزاده صالح و شهر ری ....از اینکه وقتی یک پسرمیبینه سرش رو میندازه پایین .....و واقعا پاک و معصومه میدونم که میگم. ..
حالا این دختر قصه ما به شدت خواستگار داره روزانه خواستگار رد می کنه، محلشان محل کوچکی هست خیلی هم سنتیه از این مدل محله ها که مثلا من با ماشین واردش میشم کلا همه حیرون میشن خیلی همه هم رو میشناسن و زن ها سر کوچه میشن .
و این حرف ولی مرغ و خروس و این ندارناااااااا در حد محله سنتی و این حرفا ....
محله ای که منو فارغ از آرمان های مدرن و جدید دنیای رو به مدرنیته ایران میکنه. جایی که هنوز فارغ از همه زرق و برق های کج و ماوج. ..هنوز هم بوی خونه پدربزرگم توی ده رو میده
.من خانواده پدرم یک خونه ده خیلی بزرگ داشتن با انواع گوسفند هایی که هر روز صبح مادربزرگ سنتی و قدیمی اون ها رو علف میداد جایی که بوی نفتش قبل از اومدن گاز شهری مستت می کرد.کرسی گرم و صمیمی مادربزرگم که گرماش تن سردم رو گرم می کرد و دستای پر مهرش که نیست ....ود الان 10 ساله زیر خاک آروم گرفته......
بچه خ زرتشت بودن نتونست من رو شهری کنه و من هنوز همون اهلی دهاتیم (به قول شادمهر با همه شهری شدنم)و با اینکه فک و فامیل ریختن تهران و خارج اما از طرف پدر به طور جد اعتراف می کنم عاشق ده هستم .
خوب بگذریم دختر خانم ش من خواستگار بارونه باور نمی کنید ؟؟!!!!یعنی راه میره ازش خواستگاری می کنن نمی دونم علتش چی هست واقعا ولی به چشم عین و با دوچشم خویش دیدم که خواستگار می آید......نمیدونم این بشر چرا اینقدر خواستگار داره تا حدی که شهره شهره و کل محلشان از ایشون خواستگاری نموده و ایشان گفته نه از وکیل تا مهندس و زیر دیپلم و طلا فروش و.....هر مدلی بگی تو بساطش هست^_^.
اینقدر من با ش شوخی می کنم حد نداره قربون خوبی هاش و آش دوغ مامانش برم ......خخخخخخخخخ ایشون به تازگی از مشهد برگشت و اونجا هم خواستگار پیدا کرده بود ...کلی برام حرف زد از خواستگار سمجی که 50 50 راضیه و ش رضایت نمی ده .....من از ش برای دایی جونم خواستگاری نمودم اما دایی اینجانب میگه ش لپ داره و من از زن لپ دار خوشم نمی یاد .....دایی نکته سنج من دارم یعنی!!!!!!!*_*،،،،،و این ش شوهر بارونه حالا مامانی بنده دوباره بعد از سفر دایی جان از خارج میخواهد بهش بگه مهندس این دختر خوبه زهرا دختر خواهرتم راضی گور نباشد ناراضی و این حرفا.......
***من زهرا هستم گاهی می توانم تا سر حد شوخی بنویسم گاهی تا سر حد عرفان و کلاس و مدرنیته و گاهی هم تا سر حد عشق و این توان من است که خالقم عنایت کرده .***
آسمون جونم سفرت پر از عشق و خوشی******
من دوستای مختلفی دارم از کویت تا قم کلا همه بهم میگن با همه قشری بپری گاهی میرم خونه دوستم تو کوچه پس کوچه های نیاورون گاهی هم تا سر حد شهر ری و قلعه مرغی و تیر دوقلو سینه خیز میرم و این فقط بستگی به معرفت دوستم داره نه پول تو جیبش ....****
من دهاتی ام بوی علف و پونه و گل پر و می دم.......***
غربت برای من که تولد دوباره است یک جهش نو به سوی به زیستن*******
حس و حالم خوب نیست بی تو دل داغونه. ..جرج*******
خوب این پستم عجیب شد ****ش جاذبه خواستگار دارد آرزو دارم خوشبخت بشه****
خدا هوای ش رو داره دیدم خدایا بهت حق می دم ایمان اون کجا و ایمان من کجا؟؟؟؟؟******
مدتی نیستم 5 و 3 شنبه ها کلاس لول دو دارم و این یعنی.....****با تبلت تابپ کردم در اولین فرصت خوشگلش می کنم ****
فعلا
???
فیروز: خوش حالم که همه خوش حالن.
خیلی وقته دلم یه آمپاسی می خواد!
بی دغدغه؛ بی مخمصه؛ بی اِن قُلت!
نمی خوام مغلطه کنم، اما به ضرسِ قاطع می تونم بگم که همیشه حواست به ما هست.
ما رو به خودمون وا نذار! نذار قیقاژ بریم!
ممنون خدا... ممنون.
«دودکش/محمدحسین لطیفی»
کلمات کلیدی: محض خنده