امروز به بابام گفتن...گفت قلبم. گفت اگه بری با مامانت.....و....
گفتم ازت قول میخوام خواسته دلت رو فدای آرزو هام نکنی
*دیگه نمیشد پنهان بگی جوابا اومده بود و من از پنهان کاری بدم میاد...بابام باید بدونه
خدایا کمکم کن
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت
*استاد گفت یک نامه از یک ویلا یا محل سکونت برام بنویسید خوب من نگاه کردم به دیکشنری توی لپتاب و حسابی کلمه های قلمبه سلمبه نوشتم ....
سر کلاس یکی از بچه ها کنارم بود گفت چقدر نوشتی ؟گفتم یک ورق پر یک آهی کشید و گفت من اینقدر نوشتم در حد 4 خط با کلمات ساده و روون ته دل بدجنسی کردم گفتم خوب من نشستم کلی
کلمه سرچ کردم ....^_^
پروفسره اومد خوندیم ....وسط خوندنای من گفت نخون و بغلیم که 4 خط نوشته بود خوند.....استاد گفت شما برای یادگیری ایتالیایی هنوز شیر خوارید و به یک نوزاد شیشلیک نمی دن !یعنی
من که باید ساده می نوشتم...سر کلاسای انگلیسی هم همین بود همیشه لقمه ها درشت دوست داشتم باید کوچولو باشه ....البته سرچ کلمه خالی از یادگیری برام نبود حداقل saloonرو فهمیدم تغییر نمیکنه
*_*
الان حالا انگار کلا نمیدونستم سالن رو مثللللا
*درسته از اول اردیبهشت یکدفعه آمریکا شد ایتالیا اما تا اطلاع ثانوی اونجام دوست دارم حداقل درسم به یکجا برسه نسبت به بچه های کلاس تو جایگاه ایده آل تریم سنم خوبه نه تازه پیش دانشگگاهیم
که در تب کنکور باشم اونم با شدت و داغ بودن نه دیگه خیلی تاریخ گذشته ام 50 سالم نیست حداقل ااین حسنه استاد هم همش مباد مثال بزنه شاندیز و شیشلیک رو میگه ...من تو سن تعادل
مهاجرتم ....
*تازه الان فقط رسیدن به پزشکی ایتالیا مهمه و احتمالا تا قبل رفتن آزمون تافل رو هم بدم تا اگه خواستم برم انگلیسی جایی برای ادامه تحصبل مشکلی نداشته باشم
*تازگی ها استاد دو تا همراه اضافه کرده به تیمش آپ های بعدی روو در مورد شرایط و اطلاعات ایتالیا میزارم
*آپ احتمالا غلط داره به خاطر تبلته
*راستی رسیدیم به صرف فعل های کج و کوله زمان گذشته!!!دارم به امتحان نردیک میشم مثل کوبیده ^_^شایدم کوفته!!!!!!!!
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت