سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

از فردا شروعی دوباره ..

مددی خدای من


کلمات کلیدی: احوال بعضی روزها

نوشته شده توسط .... 94/7/14:: 1:53 صبح     |     () نظر

روزی که اولین وب رو زدم 89 بود...

پاک کردن و دوباره ساختن وب اونم توی پارسی بلاگ....

بهونه این بار ثبت روزهای زندگیم اما الان واقعا چند روزی هست که به قول آنتونی 

منجمد شدم....

و نمی دونم که....؟؟؟؟


کلمات کلیدی: منجمد شدن

نوشته شده توسط .... 94/7/9:: 8:1 عصر     |     () نظر

سلام

عیدتان مبارک باشه ...

امیدوارم در این عید بنده ی سر به زیری برای خدا باشم ...خدا ازم راضی باشه .

از من و از همه ما ...آمین 

حوصله آپ نوشتن رو ندارم ...

الان خونه مادربزرگ هستیم .عسل هم اینجاست و در این لحظه مامانش داره بهش  شیر می ده ...

واقعا خوشگل شده و زیبا ...چشمان سبز و چهره معصوم .هنوز خیلی معلوم نیست اصل چهرش به کی رفته .

از کلاس های زبانم .سه شنبه کلاس بودم که روز خوبی نبود.استاد تا می تونست اکثر بچه ها رو کوبید گفت از کلاستون راضی نیستم .

و فقط از 2 نفر راضی بود خودش گفت .

که قطعا من جزشون نیستم .طبق نظر خودم .

البته من حال اون دو نفر که فکر می کردن خبری هست رو با یک جمله گرفتم ؟

?Che voldire quello

یعنی معنی اون چی می شه؟

بعد گفتم persiana 

اول اینکه منظورم یک سخن روی تخته بود که معنی فارسیش رو اول از استاد پرسیدم استاد هم از بچه ها پرسید و دقیقا زرنگ ها 

هم سوال من رو گند زدن هم معنی فارسی جمله رو!!!!

واقعا توخالی تشیف دارن ...

اطلاعات به 4 جمله دونستن نیست .

از دیشب دختر خوبی شدم و درس خون .هر چی به امتحان نزدیک تر می شیم درس خون تر می شم .

لپتاپم فعلا ویروسی شده و در نتیجه فکر نکنم سی دی های کارتون رو اجرا کنه ...

اما امتحان می کنم .

هفته دیگه می خوام ماشین بدبخت رو که الان 3 هفته است خراب شده رو بدم پدر محترمه درست کنه .

که می گه خودت پولش رو بده !جالبه پدر من فکر می کنه من بانک زدم ...انگار نه انگار برای شروع مهاجرت طلاهای خودم رو 

فروختم حتی مادرم حاضر نشد چیزی بده خودم با پول خودم شروع کردم تا وقتی ببینن من تلاشم رو می کنن سر کیسه رو شل 

کنن...حالا خوبه من تک بچشون هستم ...

خسیس نیستن ولی چون دوست ندارن من از پیششون برم میخوان جلوی من رو بگیرن...اوایل خیلی سفت بودن از نظر موافقت 

اما الان خیلی نرم تر شدن آی برم یک مدت طولانی نفس راحت بکشم ....

خدایا به حق این عید پاک کمکم کن ...

در کل شرایط خوبه ...نفسی میاد و میره....الهی شکر ...

راضیم....

بآید خودم رو تطبیق بدم ...

 *سه شنبه زهرا اومد ...دلم براش تنگ شده بود تو این مدت خوب حس کردم چقدر دوسش دارم...

موقع برگشت پدرش تا مترو کیف من و ز رو آورد من از خجالت رفتم زیر زمین !

هر چقدر اصرار کردم خودم بیارم گفتن نه اصلا و این حرفا ...

خدا خیرشان بده پدر ز وکیل پایه یک هستن خیلی محترم و با شخصیت ....

*پاییز اومد .اول مهر ...از اول دبستان خاطره خوشی ندارم معلمم خیلی من رو اذیت کرد ...

خیلی دلم از دستش شکست با اینکه درسم خوب بود ولی انگار با من مشکل مادرزادی داشت والاااااا. ..

اما برعکس عاشق اول مهر سال سوم راهنمایی و پیش دانشگاهی بودم شیرین ترین 

اول مهر های عمرم ....

براتون روزهای پاییزی شیرین رو از خداوند می خواهم ....دوست داشتن

چند تا عکس 

*عسل *در این روزها مؤدب

محصول باغچه پدرم اطراف تهران مؤدب

هندوانه هاش خوشمزه بود و البته تخمه آفتابگردان ...محصول همه پر نعمت ...

آخرین هم 

لوبیا پلو مامان جون دیدم خوشمزه است عکس گرفتم ....بووووس


نوشته شده توسط .... 94/7/2:: 7:49 عصر     |     () نظر

<   <<   6   7   8   9   10   >>   >