سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جرج عزیزم پاییز در حال اومدنه ...

فصل خاص با طعم عشقی خاص ...

تو این روزها برای من حسی هستی که شک نیست و یقین شده ...

تو یقین عشق روزهای پاییزی من هستی جرج پاییزی من ...

خوب می دونم که می دونی ...

روزی می شود که روزانه های پاییزی روزهای عشقمان می شود ...

من به آن روزهای خوب امیدوارم ....

*شازده کوچولو  من اگر می شد آتش فشان هام رو پاک می کردم ...

حباب بلورین گل هام رو روی گل هام قرار می دادم و با اولین بالن عشق ...

با چتر نجات توی برگ ریزان پاییز راهی سرزمین یخمک می شدم اما 

حیف 

حیف 

از فاصله ها که دلتنگی ها رو بیشتر می کنه ...

فاصله عدد ها و مایل ها نیست گاهی فاصله حجم آرمان هاست که باید بهش برسی !

*چقدر دوست دارم حلقه عشقم رو توی دستام کنم اما ...

باید بخش کنم عشق رو برای کسانی که حتی نمی دونن عشق چه رنگیه؟

چه سخت گیری هایی داره این دنیا !

*رسم از این است که بعد از تو
تمام شهر راه بیفتد دنبال من
و سراغ ِ نُت هایی را بگیرند
که از رقصِ انگشتانِ تو بر تنم
پخش میشد روی کاغذ!
و من نمیتوانم حالی شان کنم
تمام موسیقی دانان
آهنگ هایشان را باید بگذارند در کوزه و آبش را بخورند
وقتی حرکت دستانت بر تنم ترانه میشود
مگر نه اینکه دور تسلسلِ بازوانت بر اندامم را
هیچ فیلسوفی نمیتواند باطل کند
و فالگیرها همه بیکار میشوند
وقتی بودنت گردش ستارگان را به هم می ریزد؟
مگر نه اینکه
آهنگِ نفس های تو قافیه ی شاه بیتِ غزلِ زندگی من ♥


کلمات کلیدی: از عشق، شازده کوچولو

نوشته شده توسط .... 94/6/26:: 9:21 عصر     |     () نظر