خودم نمی دونم از چی ولی می ترسم ؟خدایا کمککم کن نترسم .....ازدواج سخت شده خیلی منم که بی کس میدونی
(حسین پناهی)
روزی به دخترم خواهم گفت:
اگر خواستی ازدواج کنی با مردی ازدواج کن که به جای
مهمانی های احمقانه ای که مردان در یک طرف جمع
می شوند و از سیاست و کار و فوتبال می گویند
و زنان ک طرف دگر جمع می شوند و از مانیکور و انواع رژیم غذایی و ساکشن و پروتز لب و جُک ها و... صحبت می کنند؛
تو را به دوچرخه سواری، تئاتر، کنسرت رفتن، فیلم دادن، شعر و کتاب خواندن، کافه رفتن و شب گردی های بی هوا، سفرهای بی هوا
باکوله پشت و عکاس و نقاش و سربه سر هم گذاشتن و دیوانه بازی هایی ازاین دست زند و آنقدر به
"با تو بودن" ایمان داشته باشد که به زمین و زمان و هر پشه ی نَری که از دور وبرت رد می شود گیرندهد، وبه تو احساس"رفیق"بودن بدهد و نه تنها احساس "زن" بودن!
طوری که تمام دنیا به
رفاقت و رابطه تان حسودی شان شود ...
آن وقت شاید زمان مناسبی رسیده،که تن به ازدواج بدهی!
وگرنه هیچ گاه به ذهن زیبایت خطور نکند که آرامش را در میان دستهایی خواهی یافت که تو را فقط زن می داند و زن!
کلمات کلیدی: