سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چه دنیایی شده امروز ساعت 10:30 صبح از خواب بیدار شدم ،

انگار نه انگار دیشب با کلی بغض خوابیدم و خواب خاله رو دیدم که خیلی از دستم ناراحت بود بهش زنگ زده بودم تو خواب خیلی باهام سرد

بود!

تو خواب هم برام مهم نبود .

این هفته هفته پر موضوعی بود ...امروز نماز صبحم قضا شد و این پدیده ای که 5 روز توی هفته مدام تکرار 

شد دلیلش هم تا صبح رقصیدن و گاهی کتاب خوندن و بیدار موندن های من تا نیمه شب بود این هفته هفته آهنگ پریا اندی بود !

آخرش از آهنگ هیچ نصیبی نبردم نصیبش شد هیچی نبردن نه با رقص نه با آهنگ به آرامش ترسیدم و باز هم نتیجه شد راه آرامشم خدا و

دستورات خدا....

نماز و....

از شنبه بگم ...

*دایی و مادربزرگ با جعبه دو کیلویی پای سیب اومدن خونه ما بریم خواستگاری ش ...البته صوری .قضیه از جایی شروع شد کل خانواده

به نتیجه رسیدن دایی با ش ازدواج کنه روزی که دایی از ارمنستان برگشت ما باهاش صحبت کردیم و قبول کرد به خاطر همین صبح من 

به ش زنگ زدم تا قرار خواستگاری بزارم اما آقای بی لیاقت صبح بعد از تماس من پشیمان شد نمی دونم خودش پشیمان شد یا پسر خاله

مارموزم پشیمونش کرد منم گفتم به خاطر آبروم باید دایی بیای خواستگاری قبول کرد ...اما اینقدر به زمین و زمان ناسزا گفت و غر زد که 

ما رو به غلط کردن انداخت !منم واقعا فهمیدم یکی بخواد خودش رو بدبخت کنه می کنه و خوشبختی لیاقت می خواد دختری مثل ش 

لیاقت می خواد و دایی من جز واقعا بی لیاقت هاست منم به این نتیجه رسیدم خوشبختی به این بشر دو پا و خوشتیپ و خوش گذرون نیومده 

حالا باز خوبه پول پدربزرگم هست هه وگرنه دایی بزرگم و این دایی کوچیکه از بی لیاقتی احتمالا از گشنگی می مردن!

*مامانی خونمون موند صبح یک شنبه بریم هایپرو رفتیم مثلا مامانی جنس آف خورده بگیره ولی آنهایی که می خواست آف نداشت منم 

جدا خودم سبد برداشتم و اول به پنیر های مختلف زل زدم که میرم ایتالیا کدوم رو بخرم بخورم و یک کیلو ماست موسیر و چیپس مزه چی توز 

خریدم و اومدم خونه زدم تو رگ *_^

*ماشین گل اینجانب از نوع چینی است واتر پمپش خرابه و آب خالی می کنه قرار شده ببرم نمایندگی کرج درست کنه باور می کنید توی

تهران چقدر ما رو سر کار گذاشتن ...ماشین چینی واقعا پر خرجه تعمیراتش خیلی گرونه دوستان من به خاطر قیافه ماشین چینی خریدم 

اگر قیافه براتون مهم نیست ایرانی خیلی بهتره چون لوازمش ارزونه بحر حال هنوز خرابه و مامانم این اصرار دارن بفروشم اما من می دونم 

اگر عزیزم رو بفروشم باید منت بابام رو بکشم اون هم خودش ماشین می خواد نمی خوام عصای دستم از زیر پام در بیاد!

*دیشب رفتم خرید یک روسری خوشگل گوچی فرم خریدم با این ها برای عسل !

 

قصدم خرید یک دست پیراهن و شلوار شیک برای عسل بود از این مدل خارجی های شیک اما دریغ از یک لباس خیلی شیک توی 

ایران ...

خیلی هوس دبی دارم اما خرج مهاجرت واقعا بالاست و هر سفری کلی خرج روی گردنت می زاره مخصوصا وقتی دارم خودم 

خرجش رو می دم !

هنوز هم باغ فروش نرفته خدایا لطفا مشتری بفرست نگرانم !

*چهارشنبه عسلم ،نفسم،زندگیم به دنیا می آید انشاالله ...قربون قدمت بعد از 15 سال انتظار اون همه سقط و زجر هدیه خدا هستی 

دوستای گلم برای خالم لطفا دعا کنید سارا جون سآل ها منتظر دخترش بود ....

من چهارشنبه می رم بیمارستان از صبح ولی برای 5 شنبه کلاس دارم موندم چیکارکنم؟برم نرم می خوام چند روزی برم خونه سارا 

خالم و خونش بمونم و حسابی عسل بخورم^_^

*سه شنبه استاد اصلی نبود و دکتر اص به جاش بود خیلی مفید نبود بحث برند و  این حرفا شد وقتی قیمت برند های اصل ایتالیا رو 

گفت مخم سوت کشید خخخ! !!!!*_^

*تازگی ها یک پسری به کلاس اضافه شده راستش قضیه بو هایی می ده اه اه ببخشید مرده شور شانس من رو ببرن هرجا میرم 

نمی شه تو یک فکر باشم من اصلا کاری ندارم اما سه شنبه تالاپ اومد جلوی من نشست چند بار بهم زل زد پسر خوبیه و اما 

خوب عصبی می شم .

حالا شاید هم توهم من باشه اصلا سر اون جرج رو هم زدم بهم من تا پایان عمومی نمی خوام ازدواج کنم به خدا چند تا مسئولیت

برام سخته اگر پای ازدواج بیاد من با این وضعم می دونم درسم نیمه کاره میشه فقط جرج بود که می شد هم درس هم زندگی هم 

عشق !!!!اما الان جرج هم نهههههههه! 

(بعدا اضافه شد)

تو جرج خودمی

روزهاتون عالی.....

buon giorno


نوشته شده توسط .... 94/6/19:: 11:11 صبح     |     () نظر