این داستان واقعی است،
من به دنبال شوهر نیستم و شوهر هم به دنبال من نیست ،
یک عدد جرج عزیز ما همه چیز تمام موجود است،ابن یک مطلب برای لبخند شماست^_^
سلام رمزی هام خیلی زیاد شد خصوصی ها چیزهایی هست که دوست ندارم هیچ کس بخونه .
عمومی ها رو فقط دوستات که می شناسم رمز می دم چون توی مطالب با رمز عمومی ممکن از کسی نام ببرم و منم حوصله ندارم شناخته بشم و بعضی مطالب مثل این عمومیه بی رمز ه....
دوستم ش دختری زیبا و محجبه یعنی چادری از یک خانواده سنتی .پدر معمار و سازنده بنا و الانم به خاطر شغلش نگهبان یکی از برج های منطقه 1 است .پدر بسیار خوب و درست کاری داره خانواده بسیار خاکی و دوست داشتنی ...
وضعشون متوسطه ولی من وقتی وارد خونشون میشم غرق خوشی میشم آدمای مهربون و دوست داشتنی که به بعضی آدمای دماغ فس فسو از دماغ فیل افتاده ترجیح داده میشن (دور از جون شما دوستام البته ).
من با ش سال 92 تو یک آموزشگاه که 16 منطقه با خونه ما فاصله داشت و من به خاطر حضور استادی خاص به اون آموزشگاه رفتم آشنا شدم ،دختری زیبا و مهربون نظر من رو به خودش جلب کرد بسیار سفید و بور واقعا خوشگله صورت معصوم و پاکی داره .از مسجد رفتنش خبر دارم از اشک هاش توی امامزاده صالح و شهر ری ....از اینکه وقتی یک پسرمیبینه سرش رو میندازه پایین .....و واقعا پاک و معصومه میدونم که میگم. ..
حالا این دختر قصه ما به شدت خواستگار داره روزانه خواستگار رد می کنه، محلشان محل کوچکی هست خیلی هم سنتیه از این مدل محله ها که مثلا من با ماشین واردش میشم کلا همه حیرون میشن خیلی همه هم رو میشناسن و زن ها سر کوچه میشن .
و این حرف ولی مرغ و خروس و این ندارناااااااا در حد محله سنتی و این حرفا ....
محله ای که منو فارغ از آرمان های مدرن و جدید دنیای رو به مدرنیته ایران میکنه. جایی که هنوز فارغ از همه زرق و برق های کج و ماوج. ..هنوز هم بوی خونه پدربزرگم توی ده رو میده
.من خانواده پدرم یک خونه ده خیلی بزرگ داشتن با انواع گوسفند هایی که هر روز صبح مادربزرگ سنتی و قدیمی اون ها رو علف میداد جایی که بوی نفتش قبل از اومدن گاز شهری مستت می کرد.کرسی گرم و صمیمی مادربزرگم که گرماش تن سردم رو گرم می کرد و دستای پر مهرش که نیست ....ود الان 10 ساله زیر خاک آروم گرفته......
بچه خ زرتشت بودن نتونست من رو شهری کنه و من هنوز همون اهلی دهاتیم (به قول شادمهر با همه شهری شدنم)و با اینکه فک و فامیل ریختن تهران و خارج اما از طرف پدر به طور جد اعتراف می کنم عاشق ده هستم .
خوب بگذریم دختر خانم ش من خواستگار بارونه باور نمی کنید ؟؟!!!!یعنی راه میره ازش خواستگاری می کنن نمی دونم علتش چی هست واقعا ولی به چشم عین و با دوچشم خویش دیدم که خواستگار می آید......نمیدونم این بشر چرا اینقدر خواستگار داره تا حدی که شهره شهره و کل محلشان از ایشون خواستگاری نموده و ایشان گفته نه از وکیل تا مهندس و زیر دیپلم و طلا فروش و.....هر مدلی بگی تو بساطش هست^_^.
اینقدر من با ش شوخی می کنم حد نداره قربون خوبی هاش و آش دوغ مامانش برم ......خخخخخخخخخ ایشون به تازگی از مشهد برگشت و اونجا هم خواستگار پیدا کرده بود ...کلی برام حرف زد از خواستگار سمجی که 50 50 راضیه و ش رضایت نمی ده .....من از ش برای دایی جونم خواستگاری نمودم اما دایی اینجانب میگه ش لپ داره و من از زن لپ دار خوشم نمی یاد .....دایی نکته سنج من دارم یعنی!!!!!!!*_*،،،،،و این ش شوهر بارونه حالا مامانی بنده دوباره بعد از سفر دایی جان از خارج میخواهد بهش بگه مهندس این دختر خوبه زهرا دختر خواهرتم راضی گور نباشد ناراضی و این حرفا.......
***من زهرا هستم گاهی می توانم تا سر حد شوخی بنویسم گاهی تا سر حد عرفان و کلاس و مدرنیته و گاهی هم تا سر حد عشق و این توان من است که خالقم عنایت کرده .***
آسمون جونم سفرت پر از عشق و خوشی******
من دوستای مختلفی دارم از کویت تا قم کلا همه بهم میگن با همه قشری بپری گاهی میرم خونه دوستم تو کوچه پس کوچه های نیاورون گاهی هم تا سر حد شهر ری و قلعه مرغی و تیر دوقلو سینه خیز میرم و این فقط بستگی به معرفت دوستم داره نه پول تو جیبش ....****
من دهاتی ام بوی علف و پونه و گل پر و می دم.......***
غربت برای من که تولد دوباره است یک جهش نو به سوی به زیستن*******
حس و حالم خوب نیست بی تو دل داغونه. ..جرج*******
خوب این پستم عجیب شد ****ش جاذبه خواستگار دارد آرزو دارم خوشبخت بشه****
خدا هوای ش رو داره دیدم خدایا بهت حق می دم ایمان اون کجا و ایمان من کجا؟؟؟؟؟******
مدتی نیستم 5 و 3 شنبه ها کلاس لول دو دارم و این یعنی.....****با تبلت تابپ کردم در اولین فرصت خوشگلش می کنم ****
فعلا
???
فیروز: خوش حالم که همه خوش حالن.
خیلی وقته دلم یه آمپاسی می خواد!
بی دغدغه؛ بی مخمصه؛ بی اِن قُلت!
نمی خوام مغلطه کنم، اما به ضرسِ قاطع می تونم بگم که همیشه حواست به ما هست.
ما رو به خودمون وا نذار! نذار قیقاژ بریم!
ممنون خدا... ممنون.
«دودکش/محمدحسین لطیفی»
کلمات کلیدی: محض خنده