سلام
*هفته پیش هفته خوبی بود خدا رو شکر .کتاب اسپرسو یک در حال تموم شدنه 5 شنبه درس 9 رو استاد داد و عملا داریم به اواخر کتاب می رسیم .سه شنبه که رفتم کلاس از ساعت 5 تا 9 شب کلاس داریم
وقتی به طبقه که موسسه قرار داشت رسیدم دیدم مکانش جابه جا شده و به واحد روبرو منتقل شده بود وقتی واردش شدم موج گرما بهم خورد بله هنوز اسپیلت هاش راه نیفته بود وارد کلاس شدم خیلی
گرم بود و مدام عرق میکردم تا اینکه بالاخره یک آقای محترم گفت میریم طبقه بالا سالن کنفرانس رییس این ساختمان و واحد سازنده این ساختمان .خیلی خوب بود یه جورایی ذوق مرگیدم چون سالن کنفرانس
خیلی نازی بود با بچه ها سربه سر هم میزاشتیم من هی میگفتم مثثلا الی پاشو کنفرانس بده زود ..
کلا جو منو گرفته بود !
خیلی حال داد احساس کردم الان تو یک سالن کنفرانس برای تحقیقم توی دانشکده میلان نشستم !
خخخخخخخخخخخ
بچه ها به پایین میگفتن ایران به بالا میگفتن ایتالیا تازه...حالا منم از خدا خواسته دعا دعا میکردم بازم بریم بالا و بازم رفتیم بالا .......
درس داره هی جلو میره و من همش نگرانم واقعا عقب هستم احساس میکنم مثل یک جسم ثابت شدم که هیچ حرکتی نمیکنه!
حالا برنامه ریختم و میخوام اجراش کنم و کمی به جلو حرکت کنم .و اینجوری بهتره من بخوام میشه !
راستش عقب چیز خوشی برام نداره و امیدم باید به خدا و جلوی زندگیم باشه .عقب از نظر علمی برای من چیز خاصی به جز یک جشنواره ریاضی خوارزمی چیز دیگه ای نداشته و همین و بس.
نمی دونم !
بحر حال فردا راهی مشهدم تا کمی به اوضاع برسم !چهارشنبه برمیگردم !سه شنبه نیستم و کلاسم عقب میفته حالا خدا رو شکر گرامر درس 9 رو گفت و باید بخونم کتابم رو میبیرم و برنامه ریختم
توی سفر غقب بودن رو جبران کنم انشاالله بشه .
از خدا میخوام کمکم کنه امسال حاجت های مهمی دارم میخوام بسط بشینم تو حرم به آقا گفتم باید حاجتم رو بدی قربونت برم غریبم و جز شما مهربانان عزیز دیگه ای ندارم !
*ز تازگی ها بهتر شده ولی از کنکور خسته شده و میگه حتما انتخاب رشته کنم منم همینطور !
میگه خیلی حساسم خیلی ولی بهتر شده بود و حسابی درس خونده بود و از نظر درسی از من افتاده جلو بلا خانم !میگه با یکسری چیزها کمی مشکل دارم میگم باید به خاطر پزشکی !
حالا مشکلش سرویس فرنگی مثلا ...!بهش گفتم نگران نباش من راه حل دارم برای شست و شو میگه هرکس میشینه روش بدم میاد میگم حالا بی خیالش کلا رابطه من و ز بامزه است !
خخخخخ
سر دوری و اینا مشکل داره حالا دارم روش کار میکنم ازش حلالیت گرفتم و ازش خداحافظی کردم !
موقع خداحافظی مترو از جلومون رد شد خیلی بامزه بود یه جورایی دلم گرفت!
*من دوتا دایی دارم یکیش خوب و یکیش نه چندان خوب خیلی حرصشون میده !امیدوارم و از خدا میخوام به راه درستی هدایتش کنه !
*خالم داره به زایمانش نزدیک میشه !
*چندمین خواستگاری داییم انگاری کنسل شده و پریده و نشد !خوشبخت شه الهی !
****برای عزیز دلم :::دوست طلای من من چند بار کنکور دادم پزشکی تهران میخواستم نشد !چون قصدم مهاجرت بود گفتم بار سفر ببندم برم آمریکا آمریکا فعلا نشد تصمیم گرفتم در یک کشور دیگه پزشکی
که عاشقشم رو شروع کنم الانم کارای رفتنم از اردیبهشت شروع شد آزمون چیلز در سفارت و بعدش آلفا در ایتالیا تا به امید خدا راهی شم ...!
امیدوارم لایقش باشم !که هستم !......
شده شبیه حال و هوای من !
خرداد 94 شمال
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت