سلام به همه
روزها در حال عبور هستن ،حال وب نویسی رو چند وقتی هست ندارم ،نمی دونم چرا شاید چون یخ زدم
مدتی هست حس دوگانه ای بهم دست داده ،لول 2 واقعا پیچیده است ،کلمات سخت و شبیه به هم ،کلماتی
که واقعا زیاده و باید دونه دونه توب دیکشنری معنی کنم ،ابن روزها احساس می کنم گرامر به خوبی درس داده نمی شه ،
خیلی استاد پیچیدش می کنه ...
احساس می کنم حجم عظیمی از درس تو سرم ریخته که شده مثل یک تل بزرگ
شده ،واقعا نمی دونم گاهی فکر می کنم توی یک ماه و چند روز می شه واقعا جهش کرد من قبلا توی شرایط مشابه بودم
و خوب تکون دادم خودم رو ...
به نظرم می شه با اینکه واقعا حجم عظیمی روی سرم هست اما می تونم ،
امیدوارم دوست دارم تکون اساسی توی زندگیم بدم ،دختر خوب و درس خون بشم ،برگردم به دوران شکوه درسی خودم
به نظرم الان وقتشه ...
من و ز مدتی هست احساس بازیگوشی بهمون درس داده حس جالبی نیست و باید درستش کنم البته !
شاید اگر مدرسه ایتالیایی رو از ابتدا می دونستم و ترم ترم جلو می رفتم الان به این همه سختی نمی خوردم ...
اونجوری آزمون لول ،لول بود و یکی یکی جلو می رفت و نمرش جمع می شد و کلی بود اما
استرنی یکباره است ...
اوه زیاد شد ...
از 5 شنبه بگم که روز خاطره سازی شد ...چهارشنبه زنگ زدم به ش و دعوتش کردم 5 شنبه ناهار مهمونم باشه از طرفی هم
قرار بود 5 شنبه برم پول آزمون رو واریز کنم،خلاصه مامان چون گوسفند نذری داشت با مترو صبح رفت خونه مامانی
و من خونه تنها بودم ،صبح راهی شدم و رفتم بانو پاسارگاد نزدیک خونه ش و بعد از اون ش و خواهرش شماره برام گرفته بودن
عزیزا شرمنده چقدر منتظر شدن چون اول باید مامان رو می رسوندم مترو کمی دیر شد بعد از اون
رفتیم هایپر و اول طبقات مختلف رو دیدیم و بعدش رفتیم خرید اصلی با چرخک کلی خوب بود و خوش گذشت ..بعدش
خرما ها رو خریدم ...
ناهار خو ر دیم و بعدش بساط نذر خرما و گردو و پودر نارگیل من
واقعا عالی شد ...
ش لطف کرد برام خرید به عنوان
خلاصه غروب راه افتادیم برسونمشون دم اتوبوس تا برن اما وسط راه فهمیدم بله لاستیک ماشین پنجر شده واقعا
نمی دونستم چکار کنم میدون رو رد کردم و به ش گفتم نزدیک ترین جا پیاده شن و خودم برگردم خونه اما از خواست خداوند
یک پرایدی دوتا مرد بودن داشتن لاستیک ماشین رو عوض می کردن ...خلاصه نمی دونم واقعا چی شد من اصولا
به مردا خیلی اعتماد ندارم اما گفتم بهتر کمک بخوام و بگن جه جودی هست تا لاستیک رو عوض کنیم ،
خلاصه بنده خدا انسان خوبی بود کلا لاستیک رو عوض کرد و هیچ پولی هم نگرفت و فقط لاستیک کم باد بود که به ش گفتم
بریم باد لاستیک ها رو تنظیم کنم ...
و اونها رو رسوندم...
خدا مرد رو خیر بده واقعا ....
پنج شنبه روز دلنشینی بود ...
از تاسوعا بگم ،حسینیه محله ما قیمه داد و بعدش راهی خونه مامانی شدم ،
تاسوعا موندم و عاشورا مادربزرگ قیمه نذری داشت
قیمه خوب بود ،من خرما ها رو بردم خونه مامانی و مهمونها نوش جان کردم ،خاله ط هم هنوز با نوش راهی کانادا نشدن ...
نوه خاله ط از من خواستگاری کرده بود ...نوه خاله ط می شه پسر خاله جرج ^_^
من سالاد ها رو درست کردم خیلی عالی شد
کاهو گرد ،هویج ،گوجه ،خیار ،کلم ترشی
خوب روز عاشورا فشارم افتاد و رفتم زیر سرم : _ :
خلاصه الان بهترم ...
3 جلسه است کارم شده پیچاندن کلاس استاد ولی واقعا حالم اوکی نبود اصلا از کلاس خبر ندارم ،،،،
اوه نمی دونم چی شده و چه خبرا ؟؟؟؟
فردا باید برم پیش ز و از اونجا با هم بریم ...اولین حضورم توی مدرسه ایتا. ..هست
امیدوارم برام با خیر و خوشی باشه ...
روزهاتون زیبا
کلمات کلیدی: روزهای قبل از مهاجرت
آنها که میروند وطنفروش نیستند
آنها که میمانند عقب مانده نیستند
آنها که میروند ، یک ماه مانده به رفتنشان غمگین میشوند.
یک هفته مانده میگریند و یک روز مانده به این فکر می کنند که ای کاش وطن جایی برای ماندن بود
آنها که میمانند ، می مانند تا شاید روزی وطن را جایی برای ماندن کنند.
کلمات کلیدی: زیبا نوشت