سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 


عزیزترین بابا لنگ دراز دنیا !

چد تا خبر خیلی خیلی خیلی بد دارم که بهت بگم ، ولی با اونا شروع نمی کنم. اول سعی می کنم تو رو سر حال بیارم. جروشــا ابوت شروع به نویسندگی کرده . یه شعر با عنوان " از برج من " تو ماهنامه فوریه تو اولین صفحه اش چاپ میشه که یه افتخار فوق العاده ای برای یه سال اولیه . دبیر زبان مون سر راهمو گرفت وقتی دیشب از کلیسای کالج بیرون می رفتم ، و گفت که یه قطعه کاری جذابی بود به غیر از سطر ششم، که بیش از حد طولانی بود . یه کپی ازش برات می فرستم برای اینکه ممکنه کنجکاو باشی بخونیش . بذار ببینم می تونم چیز خوشایند دیگه ای پیدا کنم ؟! آهان ! آره ! دارم اسکیت یاد می گیرم و می تونم به تنهایی و کاملا  با افتخار خیلی نرم حرکت کنم . همین طور یاد گرفتم چطور با طناب از سقف ژیمنازیوم پایین بیام،  و همین طور می تونم سه فوت و شش ابنچ بپرم ؛ امیوارم به چهار فوت هم برسونم.

امروز صبح یه موعظه روحیه بخشی داشتیم که پدر روحانی توش نصیحت می کرد . موضوع این بود :" راجب مردم بد قضاوت نکن تا راجبت بد قضاوت نکنن !" راجب ضرورت اغماض از خطاهای دیگرانه ، و اینکه مردم رو با قضاوت های زننده دلسرد نکنی . امیدوارم که شنیده باشیش.
 امروز آفتابی ترین  و خیره کننده ترین بعد از ظهر زمستونیه ، و قندیلهای یخی دارن از درختهای صنوبر می چکن و همه دنیا زیر سنگینی برف کمر خم کردند؛ به غیر از من ،  من دارم زیر بار محنت کمر خم می کنم .

خوب دیگه ، حالا برای خبر بد شجاع باش جــودی ! باید بگی . مطمئنی که سر حالی ؟ من توی ریاضیات و نثر لاتین افتادم. دارم کلاس خصوصی می بینم و دوباره ماه بعد قراره امتحان بدم. متاسفم اگه نا امید شدی، اما عوضش من اصلا اهمیتی نمی دم چون خیلی بیشتر از اون چیز هیی که تو کتاب ها نوشته یاد گرفتم. من هفده تا رمان و کلی شعر خوندم ؛ رمان های خیلی مهم مثل " بیهودگی لطیف‌" و " ریچارد فورال " و " آلیس در سرزمین عجایب ". همجنین "مقاله های امرسون " و "زندگینامه لوک هارتس " و نسخه اول " سلطنت رومی گیبون ها " و نصف " زندگی نامه بنونتو کلینی " ؛ جالب نیست ؟ اون یه ولگرد بوده و تصادفا کسی رو ناشتا می کشه .

خوب می بینی که بابایی ، بیشتر از اینکه تو لاتین گیر کنم باهوش هستم . این دفعه رو می بخشی اگه قول بدم که دیگه تکرار نشه ؟
                                                    
                                                                                                   

پشیمونم ، قربانت : جودی

*آره من از پزشکی جا موندم از دانشگاه تهران اما احساس می کنم به میلان و دانشکده پزشکی میلان رسیدم ...

نگران نیستم ...زندگی رو جمع و جور می کنم !

من ،شاعرم ،نویسنده ،عکاس ،هوش خوبی دارم ،ریاضیم عالیه ،رانندگیم خیلی خوبه ....

زود همه چیز رو یاد می گیرم... 

شک ندارم پزشک خوبی هم خواهم شد ...

استرنی ،آلفا...همش رد می شه


کلمات کلیدی: جودی

نوشته شده توسط .... 94/8/7:: 6:36 عصر     |     () نظر