سفارش تبلیغ
صبا ویژن

الان که دارم این پست رو می نویسم بارون خنکی می باره یک بارون دلنشین !

وقتی رفتم تراس به گل ها آب بدم چند دقیقه بیشتر ایستادم تا غم و غصه یادم بره ،چند تا نفس عمیق کار خودش رو کرد و الان بهترم .

از 4 شنبه شروع می کنم از ساعت 12:30 ظهر با مامانم رفتیم بیرون قرار شد بریم سینما و فیلم محمد (ص )

رو ببینیم اول رفتیم ولیعصر ،یک قسمت از تئاتر شهر هست غذاش هم عالی هم خیلی ارزون من وقتی دانشجو بودم از اونجا غذا 

می گرفتم من مثل همیشه لوبیا پلو گرفتم و مامانم قورمه سبزی ،من از مزه قورمه اصلا خوشم نیومد ولی در عوض لوبیا پلو عالی بود،

اما مثل همیشه طرف زیاد نریخته بود غذاش آب رفته بود !

خلاصه بعدش رفتیم سینما اما سانس رو اشتباه دیده بودم و سینما موکول شد به ساعت 4:45

راستش داشتم پشیمون می شدم از طرفی دستشویی هم داشتم و تو مترو دستشویی نیست خوب ...

ولی مامانم منصرفم کرد و منم خیلی اضطرار تداشتمپوزخند

خلاصه رفتیم فردوسی مامانم خرید داشت که خریدم نکرد و برگشت ...

خلاصه رفتیم اول کمی برای سینما خرید کردیم و بعد وارد سینما شدیم ...

 خرید و

سینما

خلاصه من هر چی از این فیلم زیبا و کم نظیر تعریف کنم واقعا کمه....

دست مجید مجیدی درد نکنه،چه قسمت هایی که اشک ریختم و قدر پیامبر خوبی ها رو بیشتر دونستم به نظرم باید هر انسان آزاده ای 

تو دنیا این فیلم زیبا رو ببینه،اونقدر جذاب بود که همش دوست داشتم ادامه پیدا کنه ...

*درود خداوند بر پیامبر رحمت و خاندان پاک و مطهرش*

خلاصه زمان خیلی زود  گذشت و حدود ساعت 8:30 بود که خونه بود تو راه برای شام سیب زمینی و فلافل خریدیم .

روز خوب و دوست داشتنی بود حسابی خوردم و حال کردم ...

*همونجا تو مترو یک پیرمرد که مشخص بود مثل خودم دهاتی بوددوست داشتن

در حال فروختن پاپوش بود که تاکید داشت دختراش قلاب زدن و 5 هزار تومن می داد برای عسل گرفتم 

واقعا نازه ..

خلاصه اینم پای عسل شد ...

*ماه محرم در حال اومدن احساس می کنم امسال آخرین سالی هست که اینجا هستم و ماه زیبای حسین رو تجربه می کنم امیدوارم 

بتونم کار درستی بکنم و از عاشورا و امام حسین درس های زیادی بگیرم ،عاشورا مامانیم نذر داره ،دوست دارم برای سفره امسال 

کار جدیدی بکنم که موندگار بشه ...

*باز سر و کله قوم اشغیا پیدا شده خانواده پدرم و جنگ همیشگی ما....

اوه خدا ختم بخیر بکنه

*دندون عقلم اذیت می کنه از کشیدن دندون خیلی می ترسم

*هنوز ثبت نام نکردم چهارشنبه برم ببینم چکار کنم ....

روزهاتون پر طراوت ...التماس دعا

 


نوشته شده توسط .... 94/7/25:: 12:19 عصر     |     () نظر